قبلنا سردر وبلاگ اسم یک شخص رو با حروف درشت رنگ آمیزی کرده بودم که بهم گفت بروم به درک، هرچند هرگز نه به این وبلاگ سرزده و نه احتمالا بدون راهنمایی من سر میزند!
اما درک چیه؟
درک احتمالا جهنم به زبان فارسی یا پهلوی قدیم است! خب پس اینطور آدم زنده که نمیتواند به جهنم برود، اول باید بمیرد و بعدش میتواند وارد جهنم شود، بعدش به من گفت برم گم شم! گم شدن به نوعی به مرگ نزدیک است اما بازهم خود مرگ نیست.
خب من بخاطر این حرفهایش اسمش رو بر نداشتم، واقعا راست میگم، صرفا بخاطر اینکه دیگه بین ما احساسی مثل گذشته نمونده که بشود چنین کارهای رو ادامه داد، نتونستیم احساس خاص خودمون رو ادامه بدیم، گفت که خسته است و دیگه کاری بهش نداشته باشم.
منم نمیخواستم با بچه بازی و صرفا بخاطر خودم دهها نفر و چندتا خانواده رو ناراحت کنم، سعی کردم بکشم کنار و احساساتم رو بی صدا خفه کردم و مثل گوسفند قربانی بخاطر هدفی مقدس تر سر بریدم، الان روزها از اون مسئله گذشته و دیگه همه چیز طبیعی شده و ما همه داریم سرسختانه به زندگی خودمون ادامه میدیم!
منم نمیخوام باعث ناراحتی کسی بشم و ادامه میدم، اما احساسات ما برای همیشه مردن، دیگه رویاهامون که صبحها بریم ساحل پیاده روی و شبها کنار دریا موسیقی گوش کنیم رو هم بقول شاملو باد با خود برد!
من در جایگاه مرد در این اجتماع بخصوص بلوجستان موقعیت خوب و ممتازی دارم و میتونم از فردا شخصی نو با احساساتی نو رو تحویل بگیرم، اما نه! بخاطر عزیزانی که نمیخوام ناراحت بشوند و خوشحالی که بخاطر ما دوتا دارند رو ازشون بگیرم. من با کسی که آرزوی جهنم و گم شدن و مرگ مرا داشته ادامه میدهم.
شاید قدرت جنگیذن بیشتر و قانع کردن و جواب دادن به پرسشگری دهها نفر رو ندارم، بخاطر همین نتونستم بجنگم و قبول کردم که ادامه بدم، البته برای خودم قبول کردم، کسی من رو نخواست، اون نیز من رو گفت که میتونم برم و اگه برم هم مشکلی نیست.
خب من بزرگتر بودم و نخواستم رشتههای آدم بزرگا پاره بشن، با رشتههای پاره شدهی احساس خود ادامه میدم.
هرچند در پس اولین حرف و دعوامون حرف دلش رو در قالب یک استاتوس یا وضعیت لعنتی واتس آپی بیان کرد و گفت که چه کسی رو دوست داشته! من یک جاتیگ می شناسم که شما پسابندریها اغلب اون رو می بینین، می شناسین! اما واقعا نمیدونین که جاتیگ است، اصلا خودش رگ لو نمیده، هیچ جاتیگی خودش رو لو نمیده.
اول سالها پیش یکی از نزدیکان ما شب میخواسته بره سر پست خدمتش که اون رو دیده سر قبرستان قدیم و خلاصه قسمش داده که دست ازین کار برداره و این لوش نمیده. اون جاتیگ زنده است. باورش خیلی خیلی خیلی سخته و مطمئنم هیچ کس باور نخواهد کرد که الان جاتیگی باشه! توضیح درباره این جاتیگ و وضعیتش باشه برای یک وقت دیگه.
اما بهم گفت که چه کسی رو منظورش است و چرا از «اخ» حرف میزنه!
این نوشته های من بشدت اولیه و بچگانه است، جاتیگ و رازهای قلبهای دخترکان بیچاره. اما اون اگر من اسم شخص رو بیارم و بگم منظورت این شخص بوده، هرچند هرگز اسمی ازش نبردی و اشاره ای هم نکردی ولی خب هنوز این جهان سرشار سرشار و سرشار از رازهاست!
رازهای که گاها جاتیگهای توبه کار برای امنیت خودشان فاش میکنند.
بشنو اما باور مکن، نکته را دریاب و بزرگ باش، بزرگ فکر کن و درگیر مستقیم واژهها و خطها نباش، بززگ و عمیق فکر کن، بقول دوستمون فاطمه درسته مطالب بشدن زرد و سطحی هستن، اما تو در سطح واژهها و معانی شنا کن، تو خود جاتیگ باش، جاتیگ این دوره و زمانه گوگل است، مایکروسافت است و شبکه عظیم فیسبوک که واتس آپ رو خریده و شرکتهای که زیر مجموعه اش هستن و برنامه نویسانی که هکرن و هک میکنند، میدونین که یک هکر میتواند به تمام لیست مخاطبین و صندوق پیام و ایمیلهایت نفوذ کند، اون هم با یک برنامه ساده که تو نصب مبکنی .
اعجاز و جاتیگهای توبهکار که فقط راز قلبها رو میخورن نه خود قلبها رو!
دوستتون دارم، پسابندر، شب 26 بهمن ماه، زمستان مست نود و هشت!
درباره این سایت